بـرای آنـهایی که عیـد را درس میخواننـد!
و اهمیـت تعـطیـلات عیـد برای کنکـوریها

با آغاز تعطیلات نوروزی، حساسترین دوره آمادگی برای كنكور شروع می شود. مسائل موجود در این دوره مانند تعطیل شدن كلاسهای مدرسه، جبران عقبماندگیهای درسی و... برنامه ریزی عید را از سایر دورهها متمایز میكند. امسال به شكل دیگری به استقبال بهار میرویم. خانهی كنكوریها بوی همیشگی عید را ندارد، بویی از جنس كنكور دارد امسال نوروز تعطیل نیست امسال سال شماست. باید حانه تكانی كنید اما از نوع كنكوری آن. باید اوضاع را مرتب كنید. اضافهها را از ذهن دور بریزید، داشتهها را گردگیری و تمیز كرده و به طور منظم در جای مناسبی قرار دهید. برای كنكوریها بهار فصل رویشی دوباره است و ثمره هایی که دیر یا زود به بار خواهد نشست ...
باید به این قضیه تاریخی نگاه کرد. معلمهای آن زمان به دلایل مختلف در تعطیلات نوروز دست از سر دانشآموزان برنمیداشتند! (درسها یادشان نرود یا کمتر از سر و کول پدر و مادرها بالا بروند) هر وقت از دست بچهها کلافه شدند داد بزنند و بگویند اگر "کتابنویسی" هات رو ننویسی، آقاتون تو مدرسه فلکت میکنه! در گذر تاریخ این موضوع برچیده نشد و هر سال طرفداران زیادی پیدا کرد؛ آنفدر که به قشرهای مختلف کشیده شد و گروههای مختلف سنی راه پیدا کرد. حالا آن کسانی که در نوروز درس میخوانند و تعطیلات را فرصتی برای پیشی گرفتن درسی نسبت به دیگران میدانند کم نیستند. البته این قشر به جز درس، کلا هیچی از تعطیلات نوروز نمیفهمند.

به هرحال این لیست را از کمترین درجه تا بالاترین درجه درسخوانی نوروزی تنظیم کردیم که امید است مورد استفاده آندسته از شما اعضای خوب
پرشین استار که یا دانش آموز هستید و یا حتی برای شرکت در کنکور داوطلب شده اید مورد استفاده قرار گیرد ...
1. پیک نوروزی
پیک نوروزی اولش کلی ذوق و شوق دارد. بچهها مداد رنگیها را برمیدارند و اول جاهای خالی را نقاشی میکنند و تمام ممارست را در هرچه خوشگلتر کردن آن به کار میگیرند و حتی در تمام عید دیدنیهای روزهای اول میبرند تا کلاسبالاییهای فامیل یاری کنند تا پیک خوشگل شود. چند روزی که میگذرد پیک فراموش میشود و احتمالا مثل وسطهای داستان تصمیم کبری، زیر باران تو حیاط است! سیزدهبدر که تمام میشود، عصر دلگیری که همه میآیند تا لباسهای کار را برای فردا اتو کنند، یاد پیک نوروزی میافتند و بقیه صفحات به کمک همه اعضای خانواده تا صبح و شب بیدار کشی حل میشود.
2. دانشآموزان تیزهوش
این قشر نسبت به گروه قبلی حجم گستردهتری نسبت به بدبختی درسخوانی نوروزی دارند و چون همه مسوولان مدرسه و خانوادهها توهم پروفسوری نسبت به آنها دارند، حجم مشقهای نوروزی در کنار سوال های کپی شده معلمان و کتاب های تست، بسیار گسترده است.
3. کنکوریها
این قشر احتمالا این اولین نوروزی نیست که درس میخوانند. از اواخر اسفند هم روی کاغد نوشتهاند چه روزی چه میخوانند و آن را به دیوار اتاق چسباندهاند، در اکثر موارد برنامه تا چند روزی به پیش میرود و کم کم با عید دیدنیها از برنامه جا میمانند، عدهای بعد از چند روز جا ماندن کلا بیخیال برنامه میشوند، اما عدهای با چند شب بیدار ماندن و قهر کردن با مهمانها و خانواده به کار خود ادامه میدهند.
عدهای زیرزمین خانه، انباری، پارکینگ، داخل ماشین پدر و یا حمام را برای پیدا کردن تمرکز و خواندن چند صفحه بیشتر برای رسیدن به رشته مورد علاقه در دانشگاه تلاش میکنند. در این میان تلویزیون هم دایم در پیامهای بازرگانی متعدد "کنکوریها! کنکوریها" تبلیغ میکند و به جان این بیچارهها اضطراب میاندازد. تعدادی هم در کنکورهای آزمایشی شرکت میکنند و دایم به فکر سرفصلهای برگزاری آزمون آن کنکور آزمایشیاند.
4. کنکوریهای ارشد آزاد
این قشر چندمین بار است که در کنکور شرکت میکنند. احتمالا چند باری برای کنکور دوره لیسانس و حالا برای کنکور ارشد درس می خوانند و به احتمال زیاد کنکور سراسری ارشد را که در بهمن برگزار شده را هم شرکت کردهاند. پوست این عده نسبت به دیگر کنکوری ها نسبت به درسخواندن در ایام نوروز کلفتتر شده و کمتر نسبت به بقیه کنکوری ها بر سر اقوام و خانواده برای درس خواندنشان منت میگذارند. البته به دلیل اینکه میانگین سنی این گروه نسبت به کنکوریهای پیشین بالاتر است، مجبورند در عید دیدنیهای فامیل شرکت کنند، چون دیگران بدشان میآید و همچنین آشغال تخمه های مهمانان در هنگام فوتبال دیدن در عیددیدنی را جمع کنند!
5. کلاسهای فشرده زبان انگلیسی
عدهای هم برای تقویت زبان انگلیسی و شرکت در آزمونهای تافل و آیلتس نوروز را به درس خواندن میگذرانند این گروه در تمام ایام سال آرزو داشتند که به کلاس زبان بروند اما چون شاغلاند وقت نمیشود؛ برای همین نوروز را بهترین زمان شرکت در کلاسهای زبان دانستهاند. البته در این میان تبلیغات آموزشگاههای مختلف زبان بیتاثیر نیست و روزنامهها پر از آگهیهای "دورههای فشرده نوروزی زبان" شدهاند.
:: اهمیت تعطیلات عید برای داوطلبان کنکور ::

بسیاری از دانش آموزان با تعطیل شدن مدرسه ها، فرصتی طلایی و استثنایی بدست می آورند و آزاد می شوند. حالا آنها می توانند بسیار بیشتر از گذشته درس بخوانند. تجربه هم نشان داده است كه خیلی از دانش آموزان در دوران بعد از عید نسبت به فارغ التحصیلان پیشرفت بیشتری داشته اند. در اواخر فروردین ماه آزمون های جامع شروع می شود. شما تنها یك ماه فرصت دارید تا دروس خوانده نشده را بخوانید دروس قبلی را مرور كنید و نقاط ضعف خود را برطرف سازید. انجام این همه كار در این فرصت كوتاه، نیاز به برنامه دقیقی دارد و بدون برنامه حساب شده این كار انجام شدنی نیست.
تعطیلات عید برای بسیاری از آموزشگاه ها و كلاس های كنكور فرصت مناسبی است تا با تنطیم (كلاس های فوق العاده) عقب ماندگی آموزشی خود را جبران و در واقع سرهم كنند ولی بعدا متوجه میشوید كه این كلاس ها (تله)ی بزرگی برای وقت بچه هاست و دست وپاگیر كنكوریها میشود. در ایام عید برنامه های عمومی خانواده مانند دید و بازدید مهمانیها سفرها و ... با فعالیت درسی شما طلاقی پیدا می كند. هماهنگی این برنامه ها با برنامه های درسی شما اهمیت زیادی دارد. به هر حال این ایام نقطه عطفی در آمادگی درسی شماست و سرنوشت بسیاری از كنكوریها در مدت این بیست روز رقم می خورد. هرچند نباید انتظار داشت كه در این مدت معجزه ای روی می دهد ولی اینكه چگونه و با چه برنامه ای از آن استفاده شود قطعا نقش مهمی در نتیجه كارتان خواهد داشت تعطیلات عید را جدی بگیرید.
نحوهی عملكرد دانش آموزان
با فرا رسیدن فصل بهار، سه نوع رفتار و برنامه ریزی عمده در بین دانش آموزان دیده می شود:
1. بعضی ها از این فرصت برای رفع خستگی و تجدید قوا استفاده می كنند.
2. عده دیگری عقیب ماندگی های درسی خود را جبران می كنند.
3. گروهی دیگر دروسی را كه قبلا آموخته اند دوره و جمع بندی می كنند.
در این دوره كه اكثرا دانش آموزان با شتاب و جدیت بیشتری درس میخوانند، اگر به هر دلیل و بهانهای نتوانید از وقت خود استفاده كنید، از دیگران عقب خواهید ماند. پس دیگر رفتن به مسافرت معنایی ندارد. حتی اگر فكر میكنید كه با همراه بردن كتاب در مسافرت میتوانید درس بخوانید، سخت در اشتباهید! تجربه میگوی، چنین اتفاقی نادر است. البته اگر واقعا خسته هستید و به تغییر محیط و آب و هوا احتیاج دارید، چارهای نیست، به یك مسافرت كوتاه دو تا سه روزه بروید. در شرایطی كه سخت مشغول كار هستید رفتن به یك مسافرت غیر ضروری، فعالیت شما را دچار وقفه و سكته می كند. در این صورت، تمركز و شتاب درس خواندن شما مختل میشود.

استراحت در عید
مطالعهی جدی این ایام، اصلا به معنای آن نیست كه صبح تا شب فقط درس بخوانید. میتوانید در این ایام هم به شیوههای مناسب، تفریح و استراحت كنید.
دید و بازدید اقوام
سعی كنید موضوع كنكور و اهمیت آن را برای خانواده خود روشن كنید و از آنها بخواهید عید امسال را به كمك شما بیایند و دید و بازدید ها را به حداقل برسانند. خود شما هم تنها به دیدار اقوام درجه ی یك خود بسنده كنید و سعی كنید این وطیفه را در دو یا سه روز به اتمام برسانید و زودتر روی موضوع اصلی، كه همان كنكور است متمركز شوید.
ساعات خواب در ایام نوروز
یكی دیگر از نكاتی كه باید به آن توجه داشته ساعات خواب و بیداری در ایام نوروز است. در ایام عید معمولا به دلیل تعطیلی مدارس، بیدار شدن دانش آموزان چند ساعت عقب می افتد این مسئله دو اشكال دارد اول اینكه چند ساعت از ساعات شبانه روز است که باید بهترین بهره را از آن ببرید و دوم اینکه اگر از حساسیت فصلی كه موجب خواب آلودگی و سستی می شود رنج می برید، با مشورت پزشك زودتر به پیشگیری آن بپردازید، داشتن ورزش و تحرك در برنامه روزانه یكی از تكنیك های كنترل خواب بهاری است كافی است ۳۰ دقیقه مقاومت كنید.
تغذیه در ایام نوروز
از مسایل مهم دیگر در طول عید نوروز، تغذیه مناسب است كه هم بر میزان راندمان شما در مطالعه و هم بر میزان خواب شما در شبانه روز تاثیر می گذارد. سعی كنید از خوردن بیش از حد آجیل و شیرینی خودداری كنید. غذای پرحجم و چرب نخورید و به جای آن از غذای كم حجم و پركالری استفاده كنید و در نهایت یك توصیه مهم : صبحانه را به هیچ قیمتی فراموش نكنید.
تلویزیون و تلفن در ایام نوروز
یكی از مهمترین آفتهای عید تماشای بدون برنامه تلوزیون است. پس سعی كنید به هیچ وجه تلوزیون را بدون هدف روشن نكنید و بعد از اتمام برنامه ی مورد نظر خود (كه آن هم یك یا دو برنامه انتخاب شده از بین برنامه هاست) به سرعت تلوزیون را خاموش كنید و به محل مطالعه خود برگردید در این فصل از سال، برخی از دوستان شما، كه خود بنا به دلایلی مطالعه نمی كنند برای كاهش اضطراب خود سعی می كنند زمان شما را با كشاندن شما به پای تلفن تلف كنند پس مواظب تلفن باشید. بهتر است از دیدن برنامه های هیجان انگیز یا سریال های دنباله دار بپرهیزید و به برنامه های كوتاه طنز با توجه به نكات ذكر شده بالا بپردازید.
دلسردی و یاس
در این دوره دلسردی و ناامیدی گریبان گیر بسیاری از كنكوریها میشود. در كنار داوطلبان ضعیفتر، عدهای از داوطلبان كوشا و قوی هستند كه از نتایج آزمون های آزمایشی خود راضی نیستند نگران كسب رتبه ی نامطلوب هستند و یا حجم مطالب باقیمانده آنها را نگران و مایوس كرده است دیگر مثل روزهای اول درس نمی خوانند، كند پیش می روند، ساعات مطالعه آنها كاهش یافته و زودتر از قبل خسته می شوند. تجربه نشان می دهد وقتی داوطلبان دچار دلسردی و یاس می شوند، افكار منفی به آنها هجوم می آورد، بدبین می شوند، غیر واقع بینانه به ارزیابی موقعیت خود می پردازند و همه چیز را تیره و تار و از دست رفته می بینند.

بسیاری از آنها با مراجعه به مشاور، دوباره به موقعیت واقعی خود پی می برند و از بحران خود ساخته خارج میشوند. به داوطلبان ضعیفتر توصیه میكنیم دوباره به آخرین رتبه پذیرفته شدگان در دانشگاه ها مراجعه كنند حتما در میان این همه رشته با رتبههای ریز و درشت، جایگاهی برای شما وجود دارد. آیا نمیتوانید این جایگاه را پیدا كنید؟ اگر توان خود را نزدیك به نمره ی یك رشته می بینید، دست از تلاش بر ندارید. به داوطلبان قویتر كه قبلا خوب درس خوانده اند، توصیه میكنیم که نگذارید با مایوس شدن، از رقابت باز بمانید.
میدان را به دیگران واگذار نكنید. بهتر است آهسته و پیوسته به كار خود ادامه دهید. آدم های موفق و سخت كوش هیچ فرصتی را از دست نمیدهند. اگر هم در اولین آزمون جامع به نتایج دلخواه نرسیدید، نا امید نشوید. اشكالات و نقاط ضعف خود را تحلیل كنید و برای آنها برنامه ریزی كنید. اگر به خاطر نتایج كنكورهای آزمایشی، نتیجه ی شما در كنكور بد یا خوب نمی شود درس خواندن مانند بازی شطرنج است دانش آموزان قوی با حركات سنجیده به راحتی می توانند موقعیت خود را باز یابند و از حالت (كیش) خارج شوند.
اصول و تكنیكهای برنامه ریزی در ایام نوروز
حتما سعی كنید برای هر روز خود یك برنامه ی بدون مدون داشته باشید بدینصورت که برای هر روز خود برنامه ای داشته باشید. با در نظر گرفتن اهمیت این موضوع سعی كنید برنامه با توانایی های شما منطبق باشد مهمترین مسئله این است كه شما با توجه به توانایی های خود برنامه بنویسید چرا كه اگر در برنامه ی خود اصل واقع گرایی را در نظر نگیرید ممكن است اصلا آن را اجرا نكنید از قدیم گفته اند كه سنگ بزرگ نشانه نزدن است پس بعد از بررسی توانایی های خود یك برنامه منطقی و واقع گرایانه تهیه كنید و خود را حتما ملزم به اجرای آن كنید چرا كه داشتن برنامه موجب می شود كه شما نسبت به عملكرد خود یك دید كلی داشته باشید و از چهارچوب درست خارج نشوید و زمان خود را به بهترین شكل مدیریت كنید در این دو هفته درس هایی را كه نقاط ضعفتان هستند در برنامه بگنجانید بطوریكه اگر قرار باشد بعد از عید از دروس پایه و پیش دانشگاهی آزمون گرفته شود آمادگی شما بیش از ۷۰درصد باشد اگر تا به حال به دروس عمومی توجه نداشتید آنها را هم در برنامه خود بگنجانید.
برگزاری آزمون های متناسب با ایام نوروز
سعی كنید بعد از هر چند روز مطالعه، آموخته های خود را در آزمونهای تستی استاندارد (سوالات كنكورهای سال قبل) محك بزنید تا مطمئن شوید كه ضعف شما در آن مبحث برطرف شده و اگر هنوز ضعفی باقی مانده است از آن آگاه شوید و در صدد رفع آن برآیید. باز هم تاكید می شود، ایام عید بهترین زمان برای برطرف كردن ضعف های شماست.
یك توصیه كلی :
كم كم به مطالعه خود شتاب دهید و توجه كنید كه این شتاب دادن نباید بصورت افراطی و سنگین باشد از هم اكنون با یك شیب ملایم شروع كنید و تا زمان كنكور به اوج مطالعه خود نزدیك شوید. تنها با این روند تدریجی رو به رشد است كه می توانید مطالعه خود را همواره در حد مطلوبی نگاه دارید. در این شتاب گرفتن یك نكته یادتان باشد: عادت به متراكم خوانی را در خود تقویت كنید اول اینكه تراكم كارهای روزانه خود را بیشتر روی درس خواندن متمركز كنید و دوم اینكه در یك روز چند درس مختلف را مطالعه كنید چرا كه در روز كنكور با تراكم بالایی از دروس مواجه هستید.
:: برنامه ریزی برای کنکور در ایام تعطیلات عید نوروز ::

با استفاده از نکات ذکر شده در ادامه ایمیل می توانید از راهنمایی های مفیدی که برای برنامه ریزی کنکور در ایام نوروز است استفاده کنید. یکی از دلایل موفقیت داوطلبان موفق این است که در زمانهایی خاص مانند تعطیلات عید که دیگران درس نمی خوانند؛ آنها به شدت درس میخوانند. دوران عید یکی از دوره هایی است که آنرا دوره طلایی نامیده اند. در این دوره کوتاه شما میتوانید جهش قابل ملاحظه ای به پیش داشته باشید به شرط آنکه به دو راهنمایی زیر دقیقا توجه کنید:
اولاً: زیاد زحمت بکشید …، تفریحات، دید و بازدیدها، مسافرت و تلویزیون را کنار بگذارید و فقط دو روز از عید را به خودتان مرخصی بدهید، (دانش آموزان سال سوم میتوانند چهار روز را تعطیل نمایند) و در روزهای قبل و بعد تا آنجا که میتوانید درس بخوانید. افرادی که اراده ضعیفی دارند مطمئناً پیشرفت خوبی نخواهند کرد. ما به این گونه داوطلبان توصیه مینماییم خودشان به پدر و مادرشان مراجعه کنند و از آنها بخواهند تا بر کارشان نظارت نمایند.
ثانیاً: با یک نقشه دقیق و طبق یک برنامه جامع درس بخوانید. تا بازده مطالعه شما چند برابر شود. در این مقاله چگونگی تنظیم برنامه جامع را برای شما توضیح میدهیم. فقط باید یکی دو ساعت وقت صرف کنید و طبق روشی که توضیح میدهیم "برنامه جامع" را برای خودتان تنظیم نمائید و سپس با نظم و دقت آن را اجرا نمائید. آنگاه خواهید دید که سه یا چهار هفته در ایام نوروز برای شما ارزش چند ماه را خواهد داشت و شما جهش بزرگی به جلو خواهید داشت. برنامه جامع را در داخل جداول یک برگ کاغذ A3 بنویسید. آنرا روی یک مقوای بزرگ بچسبانید و به دیوار مقابل میز تحریر خود نصب کنید تا همواره در مقابل چشمانتان باشد. برنامه جامع جایگزین دفتر برنامه ریزی نمی شود و به عنوان مکمل آن استفاده میشود. روی مقوای بزرگ علاوه بر جدول برنامه جامع یک برگ کاغذ A4 که روی آن برنامه هفته را نوشته اید نصب مینمائید. در پایان هر هفته برگه مربوط به هفته قبل را بردارید و پس از جمع بندی کامل از کارهای انجام شده و کارهای انجام نشده، برگه مربوط به هفته بعد را نصب نمائید.

برنامه جامع چیست و در چه مواقعی تنظیم میشود؟
هرگاه بخواهید یک مجموعه کار آموزشی را به صورت کامل انجام دهید یا یک مجموعه درسی را به طور کامل یا نسبتاً کامل دوره نمائید، برنامه جامع تنظیم مینمائید. توصیه ما این است که برنامه جامع را هیچ گاه برای کمتر از دو هفته و یا بیشتر از چهار هفته طراحی نکنید. در هنگام اجرا و در پایان برنامه جامع، باید کارهای انجام شده و انجام نشده را بررسی و ارزیابی نمائید. حداقل یک بار دیگر میتوانید برنامه جامع تنظیم نمائید و آن هم در یک ماهه قبل از برگزاری کنکور سراسری است.
برنامه جامع چه اجزایی دارد؟
برنامه جامع شامل ده ستون میباشد، عنوان های این ستونها به ترتیب عبارتند از: نام درس- تابلوی آموزشی- برنامه آزمون- تصمیمات و اهداف- منابع مطالعاتی پیشنهادی- سایر منابع اطلاعاتی- زمان برای سه هفته- زمان برای هفته اول- زمان برای هفته دوم- زمان برای هفته سوم در اینجا قسمت هایی را که نیاز به توضیح بیشتر دارند معرفی مینمائیم.
1. تابلوی آموزشی- تشخیص وضعیت:
در ستون تابلوی آموزشی، ارزیابی خود را درباره وضعیت آموزشی تان در هر درس مینویسید.
الف- میانگین نمرات تراز خود را در هر درس یادداشت نمائید مثلا بنویسید میانگین نمره تراز من در درس فیزیک ۵۷۰۰ بوده است.
ب- به برنامه آزمون های دوره نوروز نگاه کنید. اکنون تشخیص دهید که در کدام فصلها قوی هستید و در کدام فصلها ضعف دارید. نقاط قوت و ضعف خود را به طور جداگانه مشخص کنید.
2. تصمیمات و اهداف + منابع مطالعاتی:
در ستون چهارم با توجه به وضعیت درسی خود و با توجه به برنامه آزمونها تصمیماتی اتخاذ مینمایید. دقت کنید که این تصمیمات قابل اجرا باشند مثلاً یکباره تصمیم نگیرید که طی سه هفته دو بار کتابی را دوره نمائید و تمام مسائل آنرا حل کنید و به چند صد تست هم پاسخ دهید! (مطمئناً تصمیمات غیر واقعی قابل اجرا نخواهند بود.) منابع مطالعاتی خود را نیز دقیقا مشخص کنید. برای مطالعه دروس و یادگیری مطالب حتما از کتاب درسی بهره بگیرید. البته ممکن است در یک درس تسلط کافی داشته باشید و نیازی به مطالعه تشریحی آن درس نباشد. مرور یادداشتها و مقداری تمرین و تست زدن برایتان کافی است در این صورت منابع تستی و تمرین را مشخص کنید. تمرین های کتاب درسی، آزمونهای قبلی منابع مفیدی برای تمرین میباشند. سایر منابع دلخواه خودتان را در ستون ششم اضافه کنید تعداد صفحاتی را که میخواهید مطالعه کنید، تعداد مسائل و تعداد تستها را هم بنویسید. پیش از آنکه به فکر تمرین تست های جدید باشید به تمرین و مرور و حل مسائل و تست هایی بپردازید که قبلا آنها را مطالعه نموده اید. باید آنچه را قبلا فراگرفته اید در ذهنتان تثبیت نمائید و آنگاه به مطالب جدید بپردازید.

3. تخمین و تقسیم زمان:
پیش بینی کنید که اساسا در ایام نوروز چند ساعت وقت برای مطالعه دارید و برای مطالعه هر درس چند ساعت میتوانید اختصاص دهید. آن دسته از داوطلبانی که تاکنون برنامه متعادل (نرمال) نوشته اند این موضوع را بهتر میتوانند پیش بینی نمایند. اگر دانش آموز هستید و تا روزهای آخر اسفند به مدرسه میروید توجه کنید که زمان مطاله شما قبل از شروع تعطیلات کمتر است و همچنین اگر میخواهید دو روز اول عید را تعطیل کنید این مدت را هم در نظر بگیرید سعی کنید تخمین دقیقی از ساعات مطالعه خود بزنید. مثلا بگویید من در هفته اول میتوانم پنجاه ساعت درس بخوانم سپس این پنجاه ساعت را بین دروس مختلف تقسیم کنید. به اهمیت هر درس و وضعیت خود در هر یک از دروس توجه کنید. اگر هنگام تنظیم برنامه رویاپردازی کنید و تصمیمات بلند پروازانه بگیرید نه تنها نتیجه بهتری کسب نخواهید کرد بلکه تمام زحمتی که برای تنظیم برنامه کشیده اید به هدر خواهد رفت.
برنامه روزانه
پس از نوشتن برنامه جامع، برنامه روزانه تان را تنظیم نمایید. در برنامه روزانه برای هر روز حداکثر ۵ درس را در نظر بگیرید. اگر مثلا برای درس فیزیک ۱۰ ساعت در نظر گرفته اید میتوانید آنرا به چهار نوبت مطالعه ۲/۵ ساعته یا ۵ بار مطالعه ۲ ساعته تقسیم کنید و روزهای مطالعه را هم مشخص کنید مثلا تصمیم بگیرید چهار نوبت در روزهای شنبه، دوشنبه، سه شنبه و چهار شنبه هر بار به مدت ۲/۵ ساعت فیزیک بخوانید. تکالیف خود را نیز برای هر نوبت مطالعه مشخص کنید آیا فقط کتاب را مطالعه میکنید مساله حل میکنید یا تست هم میزنید. منابع را بنویسید. در ابتدای هر هفته برنامه روزانه را در کنار برنامه جامع روی مقوا نصب کنید در پایان هر روز و در پایان هفته موارد اجرا نشده را در ستون آخر بنویسید و پس از تصحیح و تعدیل و تصمیم گیری مجدد به برنامه هفته بعد بیفزایید.
چند توصیه :
1. برنامه جامع و برنامه روزانه را پس از تنظیم به مشاور خود نشان دهید و از نظرات مشورتی وی بهره بگیرید.
2. اگر در پایان یک هفته ملاحظه نمودید که بخش قابل ملاحظه ای از تصمیمات را اجرا نکرده اید برنامه را مورد بازبینی قرار دهید و قسمت های کم اهیمت تر را حذف کنید.
3. هر قدر هم پایه درسی تان ضعیف باشد هیچ درسی را به طور کامل حذف نکنید. در این گونه دروس میتوانید مباحثی را بیابید که برایتان ساده تر باشد.
4. توصیه به داوطلبان رشته تجربی: درس زیست شناسی درس اصلی شماست سعی کنید این دروس را هر روز در برنامه مطالعاتی خود قرار دهید پس از زیست شناسی، درس شیمی قرار دارد دروس ریاضی و فیزیک را کنار نگذارید و حتی اگر دانش آموز ضعیفی هستید درس ریاضی را از برنامه تان حذف نکنید.
5. توصیه به داوطلبان رشته ریاضی: حساب دیفرانسیل و فیزیک اهمیت تعیین کننده ای در کنکور دارند. اما به هندسه و ریاضیات گسسته کم توجهی نکنید بسیاری از داوطلبان ریاضی به این دروس اصلا اهمیت لازم را نمی دهند و فکر میکنند دروس اختصاصی فقط حساب دیفرانسیل و فیزیک است. در تستهای دروس هندسه، ریاضیات جدید (گسسته یا جبر و احتمال) و مثلثات، با تلاش کمتر میتوانید نتیجه بهتری بگیرید زیرا میزان تنوع طرح سوال در دروسی که اشاره شد نسبت به حساب دیفرانسیل کمتر است و با اینکه مسائل تشریحی در این دروس دشوارتر است ولی اگر داوطلبی پایه درسی متعادل داشته باشد میتواند در کنکور نتیجه بهتری بگیرد. در صورتیکه بسیاری از داوطلبان رشته ریاضی به دلیل علاقه بیشتر به حل مسائل حساب دیفرانسیل یا مکانیک میپردازند و با تصور دشوارتر بودن دروس هندسه یا مثلثات این دروس را کنار میگذارند. مجدداً تکرار میکنیم میزان تنوع و انواع سوالات در دروس مثلثات، هندسه و ریاضیات گسسته کمتر است و اگر پایه متوسطی دارید با تمرین تستهای طبقه بندی شده میتوانید نتیجه خوبی در این دروس بگیرید. متأسفانه بسیاری از داوطلبان ریاضی درس شیمی را به کلی فراموش میکنند و کنار میگذارند که اندیشه ای کاملا اشتباه است. اشکال دیگر کار داوطلبان ریاضی بی توجهی به دروس عمومی است که در دوره نوروز باید به جبران این ضعف بپردازند.
6. توصیه به داوطلبان رشته انسانی: دروس جامعه شناسی، روانشناسی و فلسفه در گروه انسانی بخشی از دروس اختصاصی است که داوطلبان این گروه در آنها بالاترین درصدها را به دست میآورند اما مشکل عمده گروه انسانی، کم توجهی به دروس عمومی است. توصیه میکنیم دروس عمومی را جدی تر بگیرید و اگر در دروس ریاضی و آمار و زبان پایه ضعیفی دارید در ایام نوروز به جبران این ضعفها بپردازید.

حلول سال نو و بهار دوباره طبیعت پیشاپیش مبارك باد
بـرای آنـهایی که عیـد را درس میخواننـد!
و اهمیـت تعـطیـلات عیـد برای کنکـوریها

با آغاز تعطیلات نوروزی، حساسترین دوره آمادگی برای كنكور شروع می شود. مسائل موجود در این دوره مانند تعطیل شدن كلاسهای مدرسه، جبران عقبماندگیهای درسی و... برنامه ریزی عید را از سایر دورهها متمایز میكند. امسال به شكل دیگری به استقبال بهار میرویم. خانهی كنكوریها بوی همیشگی عید را ندارد، بویی از جنس كنكور دارد امسال نوروز تعطیل نیست امسال سال شماست. باید حانه تكانی كنید اما از نوع كنكوری آن. باید اوضاع را مرتب كنید. اضافهها را از ذهن دور بریزید، داشتهها را گردگیری و تمیز كرده و به طور منظم در جای مناسبی قرار دهید. برای كنكوریها بهار فصل رویشی دوباره است و ثمره هایی که دیر یا زود به بار خواهد نشست ...
باید به این قضیه تاریخی نگاه کرد. معلمهای آن زمان به دلایل مختلف در تعطیلات نوروز دست از سر دانشآموزان برنمیداشتند! (درسها یادشان نرود یا کمتر از سر و کول پدر و مادرها بالا بروند) هر وقت از دست بچهها کلافه شدند داد بزنند و بگویند اگر "کتابنویسی" هات رو ننویسی، آقاتون تو مدرسه فلکت میکنه! در گذر تاریخ این موضوع برچیده نشد و هر سال طرفداران زیادی پیدا کرد؛ آنفدر که به قشرهای مختلف کشیده شد و گروههای مختلف سنی راه پیدا کرد. حالا آن کسانی که در نوروز درس میخوانند و تعطیلات را فرصتی برای پیشی گرفتن درسی نسبت به دیگران میدانند کم نیستند. البته این قشر به جز درس، کلا هیچی از تعطیلات نوروز نمیفهمند.

به هرحال این لیست را از کمترین درجه تا بالاترین درجه درسخوانی نوروزی تنظیم کردیم که امید است مورد استفاده آندسته از شما اعضای خوب
پرشین استار که یا دانش آموز هستید و یا حتی برای شرکت در کنکور داوطلب شده اید مورد استفاده قرار گیرد ...
1. پیک نوروزی
پیک نوروزی اولش کلی ذوق و شوق دارد. بچهها مداد رنگیها را برمیدارند و اول جاهای خالی را نقاشی میکنند و تمام ممارست را در هرچه خوشگلتر کردن آن به کار میگیرند و حتی در تمام عید دیدنیهای روزهای اول میبرند تا کلاسبالاییهای فامیل یاری کنند تا پیک خوشگل شود. چند روزی که میگذرد پیک فراموش میشود و احتمالا مثل وسطهای داستان تصمیم کبری، زیر باران تو حیاط است! سیزدهبدر که تمام میشود، عصر دلگیری که همه میآیند تا لباسهای کار را برای فردا اتو کنند، یاد پیک نوروزی میافتند و بقیه صفحات به کمک همه اعضای خانواده تا صبح و شب بیدار کشی حل میشود.
2. دانشآموزان تیزهوش
این قشر نسبت به گروه قبلی حجم گستردهتری نسبت به بدبختی درسخوانی نوروزی دارند و چون همه مسوولان مدرسه و خانوادهها توهم پروفسوری نسبت به آنها دارند، حجم مشقهای نوروزی در کنار سوال های کپی شده معلمان و کتاب های تست، بسیار گسترده است.
3. کنکوریها
این قشر احتمالا این اولین نوروزی نیست که درس میخوانند. از اواخر اسفند هم روی کاغد نوشتهاند چه روزی چه میخوانند و آن را به دیوار اتاق چسباندهاند، در اکثر موارد برنامه تا چند روزی به پیش میرود و کم کم با عید دیدنیها از برنامه جا میمانند، عدهای بعد از چند روز جا ماندن کلا بیخیال برنامه میشوند، اما عدهای با چند شب بیدار ماندن و قهر کردن با مهمانها و خانواده به کار خود ادامه میدهند.
عدهای زیرزمین خانه، انباری، پارکینگ، داخل ماشین پدر و یا حمام را برای پیدا کردن تمرکز و خواندن چند صفحه بیشتر برای رسیدن به رشته مورد علاقه در دانشگاه تلاش میکنند. در این میان تلویزیون هم دایم در پیامهای بازرگانی متعدد "کنکوریها! کنکوریها" تبلیغ میکند و به جان این بیچارهها اضطراب میاندازد. تعدادی هم در کنکورهای آزمایشی شرکت میکنند و دایم به فکر سرفصلهای برگزاری آزمون آن کنکور آزمایشیاند.
4. کنکوریهای ارشد آزاد
این قشر چندمین بار است که در کنکور شرکت میکنند. احتمالا چند باری برای کنکور دوره لیسانس و حالا برای کنکور ارشد درس می خوانند و به احتمال زیاد کنکور سراسری ارشد را که در بهمن برگزار شده را هم شرکت کردهاند. پوست این عده نسبت به دیگر کنکوری ها نسبت به درسخواندن در ایام نوروز کلفتتر شده و کمتر نسبت به بقیه کنکوری ها بر سر اقوام و خانواده برای درس خواندنشان منت میگذارند. البته به دلیل اینکه میانگین سنی این گروه نسبت به کنکوریهای پیشین بالاتر است، مجبورند در عید دیدنیهای فامیل شرکت کنند، چون دیگران بدشان میآید و همچنین آشغال تخمه های مهمانان در هنگام فوتبال دیدن در عیددیدنی را جمع کنند!
5. کلاسهای فشرده زبان انگلیسی
عدهای هم برای تقویت زبان انگلیسی و شرکت در آزمونهای تافل و آیلتس نوروز را به درس خواندن میگذرانند این گروه در تمام ایام سال آرزو داشتند که به کلاس زبان بروند اما چون شاغلاند وقت نمیشود؛ برای همین نوروز را بهترین زمان شرکت در کلاسهای زبان دانستهاند. البته در این میان تبلیغات آموزشگاههای مختلف زبان بیتاثیر نیست و روزنامهها پر از آگهیهای "دورههای فشرده نوروزی زبان" شدهاند.
:: اهمیت تعطیلات عید برای داوطلبان کنکور ::

بسیاری از دانش آموزان با تعطیل شدن مدرسه ها، فرصتی طلایی و استثنایی بدست می آورند و آزاد می شوند. حالا آنها می توانند بسیار بیشتر از گذشته درس بخوانند. تجربه هم نشان داده است كه خیلی از دانش آموزان در دوران بعد از عید نسبت به فارغ التحصیلان پیشرفت بیشتری داشته اند. در اواخر فروردین ماه آزمون های جامع شروع می شود. شما تنها یك ماه فرصت دارید تا دروس خوانده نشده را بخوانید دروس قبلی را مرور كنید و نقاط ضعف خود را برطرف سازید. انجام این همه كار در این فرصت كوتاه، نیاز به برنامه دقیقی دارد و بدون برنامه حساب شده این كار انجام شدنی نیست.
تعطیلات عید برای بسیاری از آموزشگاه ها و كلاس های كنكور فرصت مناسبی است تا با تنطیم (كلاس های فوق العاده) عقب ماندگی آموزشی خود را جبران و در واقع سرهم كنند ولی بعدا متوجه میشوید كه این كلاس ها (تله)ی بزرگی برای وقت بچه هاست و دست وپاگیر كنكوریها میشود. در ایام عید برنامه های عمومی خانواده مانند دید و بازدید مهمانیها سفرها و ... با فعالیت درسی شما طلاقی پیدا می كند. هماهنگی این برنامه ها با برنامه های درسی شما اهمیت زیادی دارد. به هر حال این ایام نقطه عطفی در آمادگی درسی شماست و سرنوشت بسیاری از كنكوریها در مدت این بیست روز رقم می خورد. هرچند نباید انتظار داشت كه در این مدت معجزه ای روی می دهد ولی اینكه چگونه و با چه برنامه ای از آن استفاده شود قطعا نقش مهمی در نتیجه كارتان خواهد داشت تعطیلات عید را جدی بگیرید.
نحوهی عملكرد دانش آموزان
با فرا رسیدن فصل بهار، سه نوع رفتار و برنامه ریزی عمده در بین دانش آموزان دیده می شود:
1. بعضی ها از این فرصت برای رفع خستگی و تجدید قوا استفاده می كنند.
2. عده دیگری عقیب ماندگی های درسی خود را جبران می كنند.
3. گروهی دیگر دروسی را كه قبلا آموخته اند دوره و جمع بندی می كنند.
در این دوره كه اكثرا دانش آموزان با شتاب و جدیت بیشتری درس میخوانند، اگر به هر دلیل و بهانهای نتوانید از وقت خود استفاده كنید، از دیگران عقب خواهید ماند. پس دیگر رفتن به مسافرت معنایی ندارد. حتی اگر فكر میكنید كه با همراه بردن كتاب در مسافرت میتوانید درس بخوانید، سخت در اشتباهید! تجربه میگوی، چنین اتفاقی نادر است. البته اگر واقعا خسته هستید و به تغییر محیط و آب و هوا احتیاج دارید، چارهای نیست، به یك مسافرت كوتاه دو تا سه روزه بروید. در شرایطی كه سخت مشغول كار هستید رفتن به یك مسافرت غیر ضروری، فعالیت شما را دچار وقفه و سكته می كند. در این صورت، تمركز و شتاب درس خواندن شما مختل میشود.

استراحت در عید
مطالعهی جدی این ایام، اصلا به معنای آن نیست كه صبح تا شب فقط درس بخوانید. میتوانید در این ایام هم به شیوههای مناسب، تفریح و استراحت كنید.
دید و بازدید اقوام
سعی كنید موضوع كنكور و اهمیت آن را برای خانواده خود روشن كنید و از آنها بخواهید عید امسال را به كمك شما بیایند و دید و بازدید ها
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 23 اسفند 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
داستان های کوتاه و خواندنی

از یک دختربچه بدجوری کتک خوردم !
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! اگه دل به درددلم بدین قضیه دستگیرتون میشه ...
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که نابودت میکنم ! به زمینو زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی! زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و... خلاصه فریاد میزدم که دیدم یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمی رسید هی می پرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید...
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی نمیگفتم به این بچه ی مزاحم! اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد بگیرین مزاحم دیگران نشین و ... دخترک ترسید و کمی عقب رفت! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت شدم! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم، اومد جلو و با ترس گفت: آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونورخیابونه گل میفروشه! این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره ...
دیگه نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته ی کوچولو چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم! کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود، توان بیان رو ازم گرفته بود! و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم، فرشته ی کوچولو، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد! اون حتی بهم آدامس هم نفروخت! هنوز رد سیلی پر قدرتی که بهم زد روی قلبمه! چه قدرتمند بود!
همیشه مواظب باشید با کی درگیر میشید! ممکنه خیلی قوی باشه و بد جور کتک بخورید که حتی نتونید دیگه به این سادگیا روبراه بشین ...

داستانی متفاوت از چوپان دروغگویی دیگر
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. چوپانی مهربان بود که در نزدیکی دهی، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده که از مهربانی و خوش اخلاقی او خرسند بودند، تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را به او بسپارند تا هر روز آنها را به چرا ببرد. او هر روز مشغول مراقبت از گوسفندان بود و مردم نیز از این کار راضی بودند. برای مدتها این وضعیت ادامه داشت و کسی شکوه ای نداشت تا اینکه ...
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد: آی گرگ آی گرگ. وقتی مردم خود را به چوپان رساندند دریافتند که گرگی آمده است و یک گوسفند را خورده است.
آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند نگران نباشد و خدا را شکر که بقیه گله سالم است. اما از آن پس، هر چند روز یک بار چوپان فریاد میزد: "گرگ. گرگ. آی مردم، گرگ". وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را به چوپان می رساندند می دیدند کمی دیر شده و دوباره گرگ، گوسفندی را خورده است. این وضعیت مدتها ادامه داشت و همیشه مردم دیر می رسیدند و گرگ، گوسفندی را خورده بود!
پس مردم ده تصمیم گرفتند پولهای خود را روی هم بگذارند و چند سگ گله بخرند. از وحشی ترین ها و قوی ترین سگ ها را ...
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که با خرید این سگها، دیگر هیچگاه، گوسفندی خورده نخواهد شد. اما پس از خرید سگ ها، هنوز مدت زیادی نگذشته بود که دوباره، صدای فریاد "آی گرگ، آی گرگ" چوپان به گوش رسید. مردم دویدند و خود را به گله رساندند و دیدند دوباره گوسفندی خورده شده است. ناگهان یکی از مردم، که از دیگران باهوش تر بود، به بقیه گفت: ببینید، ببینید. هنوز اجاق چوپان داغ است و استخوانهای گوشت سرخ شده و خورده شده گوسفندانمان در اطراف پراکنده است !!!
مردم که تازه متوجه شده بودند که در تمام این مدت، چوپان، دروغ می گفته است، فریاد برآوردند: آی دزد. آی دزد. چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش کنیم. اما ناگهان چهره مهربان و مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره ای خشن به خود گرفت. چماق چوپانی را برداشت و به سمت مردم حمله ور شد. سگها هم که فقط از دست چوپان غذا خورده بودند و کسی را جز او صاحب خود نمی دانستند او را همراهی کردند.
بسیاری از مردم از چماق چوپان و بسیاری از آنها از "گاز" سگ ها زخمی شدند. دیگران نیز وقتی این وضعیت را دیدند، گریختند. در روزهای بعد که مردم برای عیادت از زخمی شدگان می رفتند به یکدیگر می گفتند: "خود کرده را تدبیر نیست". یکی از آنها پیشنهاد داد که از این پس وقتی داستان "چوپان دروغگو" را برای کودکانمان نقل می کنیم باید برای آنها توضیح دهیم که هر گاه خواستید گوسفندان، چماق، و سگ های خود را به کسی بسپارید، پیش از هر کاری در مورد درستکاری او بررسی کنید و مطمئن شوید که او دروغگو نیست.
اما معلم مدرسه که آنجا بود و حرفهای مردم را می شنید گفت: دوستان توجه کنید که ممکن است کسی نخست ""راستگو"" باشد ولی وقتی گوسفندان، چماق و سگ های ما را گرفت وسوسه شود و دروغگو شود. بنابراین بهتر است هیچگاه ""گوسفندان""، ""چماق"" و ""سگ های نگهبان"" خود را به یک نفر نسپاریم**.

حکایت چهار دانشجو
چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند.
روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به اینصورت که سر و رو شون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند. سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یک راست به پیش استاد رفتند.
مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند:
که دیشب به یک مراسم عروسی خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند کلی از اینها اصرار و از استاد انکار، آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه ...
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به درس خوندن مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند.
استاد قبل از امتحان با اونها این نکته رو عنوان می کنه که بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس جدا بنشینند و امتحان بدن که آنها هم به خاطر داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول می کنند.
امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود:
1. نام و نام خانوادگی؟ 2 نمره
2. کدام لاستیک پنچر شده بود؟ 18 نمره
الف. لاستیک سمت راست جلو
ب. لاستیک سمت چپ جلو
ج. لاستیک سمت راست عقب
د. لاستیك سمت چپ عقب
بنظر شما دوستان، آیا اون 4 دانشجو توانستند به سوالات پاسخ صحیح بدهند ؟!

مورچه و سلیمان
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: "تمام سعی ام را می کنم...!"
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آورد ...
چه بهتر که هرگز نومیدی را در حریم خود راه ندهیم و در هر تلاشی تمام سعی مان را بکنیم، چون پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست ...

آیینه و شیشه
جوان ثروتمندی نزد عارفی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست ...
عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می بینی؟
گفت: آدم هایی که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
گفت: خودم را می بینم !
عارف گفت: ولی دیگر دیگران را نمی بینی !
آینه و پنجره هر دو از یک ماده ی اولیه ساخته شده اند و آن چیزی نیست جز "شیشه"
اما در آینه لایه ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی بینی
این دو شی شیشه ای را با هم مقایسه کن :
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آنها احساس محبت می کند.
اما وقتی از جیوه (یعنی ثروت) پوشیده می شود، تنها خودش را می بیند !
تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش جیوه ای را از جلو چشم هایت برداری، تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری ...

میمون ها و کلاه فروش
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست!
بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند.
فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را از سرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند.
به فکرش رسید... که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمونها هم کلاهها را بطرف زمین پرت کردند و او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.
سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدر بزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند ...
یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد.
او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم همان کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند!
یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت : فکر می کنی فقط تو پدر بزرگ داری؟!
نکته : رقابت هیچگاه سکون نمی شناسد

تغییر دنیا
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم، شاید می توانستم دنیا را هم تغییر دهم!"

زشت ترین دختر کلاس
دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید:
میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟
یکدفعه کلاس از خنده ترکید …
بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای در میان همه و از جمله من پیدا کند.
او گفت: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی.
او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند. او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و … به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود. آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد. مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا!
سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش می دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت:
برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!
در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند.
روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟
و همسرم اینگونه جواب داد:
من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم ...
شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفتند
عشق بورز به آنهایی که دلت را شکستند
دعا کن برای آنهایی که نفرینت کردند
و بخند که خدا هنوز آن بالا با تـوست

مفهوم خانواده
با مردی که در حال عبور بود برخورد کردم
اووه ! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.
دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم چطور رفتار می کنیم ؟!
کمی بعد از آنروز، در یک غروب غمگین مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد اما همینکه برگشتم به او خوردم و تقریبا انداختمش ولی بدون کمترین توجهی با اخم به او گفتم: "اه ! ازسرراه برو کنار" قلب کوچکش شکست و رفت ! اصلا نفهمیدم که چقدر تند حرف زدم ...
وقتی توی رختخوابم بیدار بودم صدای آرام خدا در درونم گفت:
وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی اما با بچه ای که دوستش داری بد رفتار میکنی !
برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.
آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده. صورتی و زرد و آبی ...
او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه
هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکشو پر کرده بود ندیدی
در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بی امان اشکهایم سرازیر شدند.
آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم ... بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟
گفتم دخترم واقعاً متاسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمی بایست اونجور سرت داد می کشیدم
دخترم گفت : اشکالی نداره مامان چون من به هر حال دوستت دارم مامان
من هم دوستت دارم دخترم
و گلها رو هم دوست دارم
مخصوصا آبیه رو ...
کوچولوی من ادامه داد : اونا رو کنار درخت پیدا کردم ورشون داشتم چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو ...
آیا میدانید که اگر فردا بمیرید شرکت یا موسسه ای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی می آورد؟
اما خانواده ای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟
و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانواده مان آنطور که باید اهمیت نمی دهیم!
چه سرمایه گذاری ناعاقلانه ای !
اینطور فکر نمی کنید؟!
به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه ؟!
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
خـالد عـمر (اعظـمی)
رشته های سـر نوشت مـا ، گـره خورده به جنـگ
بـــرّه هـا ی آرزوی مــا ، بـه چــنگـا ل پـلـنـــگ
کـــشور مـا گشـــته میــدان نـبـــرد د یـــگـــر ا ن
مـلــت مــا شــد ا ســـیر چَـنــگـل دِ یــو فَـــرنــگ
بــستـر خُـمپــاره و بَِــم گشــته این مــلـت چـــرا ؟
گــوش مـلــت کَـــر شــده دیگـــر، ز آ وا ز تفــنگ
حــلقه زد بـر گــردن مــا ، مــار غفــلت بی گما ن
آ شــنا شــد گــوش مــا بـا نـغـمۀ شَنگ و شَرنگ
ســر ز میـنی را که گـور دا عیّــــا ن قـدرتســـت
شـهرۀ د نیـا شـده دیگــر به کِشـت چَـرس و َبنگ
زیــن حــریصـان زر انـد وز و خــریداران عَـــیش
لـحظـه ای مـا را نبـا شـد ا نـتظــا ر نـا م و ننــگ
هــر گُـلـی را بویی و رنـگی بـَََـَود در این و طــن
بـا غـبـانی بـا ید ا یــنـجا ، دسته سـازد او قشنگ
چـارۀ این د ر د نـا فــرجا م مـا یـان ، همدلـیست
شیـشه را چـون دَرزی باشـد ، کی بَُوَد تُون تََرنگ
زورق امــید مــا آ خـــر بـه ســا حـل می ر ســـد
مثـل یـونس(ع) ، گـر چه باشد طعمـۀ کـام نهــنگ
گــر بپـا خیزیـم و از خواب گران سَــر وا کنــیـم
تــیـر زهــر آگــین دشــمن میخورد آخر به سنـگ
نوشته شده در تاريخ شنبه 29 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
1 نظر
ترجيع بند استاد محمد عبدالحميد اسير مشهور به قندي آغا
21 قوس 1371 هجري شمسي
الا اي رهــبـرمـلــت کــــه نـفـع خـــــويـش مـيـخـواهـي
ز خـيـل هـمـقـطـــاران خـويـشـتـن را پـيـش مـيـخـواهـي
بـه کـسـب قـدرتـت دلـهـــاي مــــردم ريـش مـيـخـواهـي
بـه حـکـم حـرص،دنـيـا را زهـرکـس بـيـش مـيـخـواهـي
بـه هـر افـسـونگـري هـا،مـلـت و هـمکـيش مـيـخـواهـي
نـبـاشــد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشــد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را، در افـکـارت خـلـل بـاشــد
مـســلـمــانـي بـود صـلـح و صـفـــا و رأفـت و احـسـان
بـه نـفـع خود مـزن هـرگـز بـه پـاکـان تـهـمـت و بـهـتـان
حـقــوق مـــــــــردم بـيـچــاره را بـا خـود مـسـاوي دان
تـو در خـواب خـوشـي مـردم بـه هـرسو مـيـدود حـيـران
تـو غـرق نـوش و نـعمت خلق مـسکـيـن فـاقـد يک نـان
نـبـاشــد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشــد
نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشــد
اگــــر مـــــردي بـيـا در کـلـبـه هـــاي تـنـگ مـاوا کـن
بـه جـاي ارگ بـاري بـر دل بـيـچــــاره گــــــان جـا کـن
ز عــز و جـاه بـگـــذر يـک زمـان بـا عـجــز سـودا کـن
بـيـا حـــال يـتـيـمــــان را بـه چـشـــم ســــر تـمـاشـا کـن
وگــــــــرنـه از مـســـــلـمــــانـي و ديـنـداري تـبـرا کـن
نـبـاشـد ايـن جـهـــاد اي بـيـخـبـر مـکــــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
زر و سـيـمـي کـه کـردي جـمـع تـا چـنـدت بـه کـار آيـد
مـســـلـمــــان حـقـيـقـي را ازيـن کــــــــــردار عـار آيـد
درخـت ظـلـم را بـرکــن کـه رنـجـت بـيـشـمـــــــــار آيـد
بـه گـوشـت گــــــريـ? مـردم چـو آهـنـگ هـــــــزار آيـد
نـبـاشـد ايـن جـهـاد اي بـيـخـبـر مـکـــــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
مـآل عـلـم و دانـش گــــــــر بـود جـهـل و نـگـونسـاري
ازيـنـهـا در وجـود آيـدهـمـــــــــه ظـلـم و سـتـمـکــــاري
نـدارد ايـن تـقـاضـا هـيـچـگــــــــاهـي عـقـل هـشـيـاري
تـو غـرق عـشـرت و مـــردم هـمـه در گــريـه و زاري
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکــــر و حـيـل بـاشـد
نـبـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکـــــارت خـلـل بـاشـد
نـهـي گــــــر گـوش بـر گـفـتـار گـوهـــربـار پـيـغـمـبـر
جـهــــــاد نـفــس را خـوانـده جـهــــــــاد اعـظـم و اکـبـر
به اين معني که از حرص و هوا و حـقـد و کـيـن بگـذر
جـهــــــــــــان مـعـنـويـت را بـود تـقــــوا و ديـن بـهــتـر
تـو زيـنـهـا غـافـل و گـيـري طــريـق نـفـس افـسـونـگــر
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـرمـکـــــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
چـه شـد اي بـيـخـبـر کـز جـهـل گـول نـفـس را خـوردي
بـه دل يـکــســـر ز بـيـدردي نـهـــال حــرص پـروردي
دگـــــرهـا غـــرق رنـج و درد و تـو در نـاز بــي دردي
کجـا شـد غـيـرت و نـامـوس و رحـم و هـمـت و مـردي
بـبـيـن اي رهـبـر مـلـت کـجــــــــــا رفـتـي چــه آوردي
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
اگـــر مـــرد حـقـي در راه خـدمـت گــــرم جـولان بـاش
امـيـن و عـادل و خدمـت گـزار و راسـت پـيـمـان بـاش
چـــراغ کـلـبـ? ظـلمـت فــــــــــــزاي مـسـتـمـنـدان بـاش
از آن قـدرت کـه خـلق آزار مـي بـيـنـد پـشـيـمـان بـاش
ز خـون ريـزي و کـشـتـار مـسـلـمـانـان گــريـزان بـاش
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
دريـن مـوقـع کـه آمـــــد آمـــــد فـصـــــــل شـتـا بـاشـد
هـمـه مـحـتاج جــاي گــــــــــرم و نـان و هـم دوا بـاشـد
يـتـيـم و بـيـوه و مـعـيـوب ســــرگــــــردان چـرا بـاشـد
نـمـيـدانـــي کـــه ايـنـهــــــا بـنـده و خـلـق خــــدا بـاشـد
ز جـودت اي مـجـاهـد شـهـــــر ما، مـاتـمـســــرا بـاشـد
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
خـدا خـود را به قـرآن مـنـتقـم خواند اي زعـقـل عـاري
نـمـيـتـرسـي ز جـبـر و قـهـر و خـشـم حـضـرت بـاري
ز خود کـامـي تـو گـرديـده هـرسـو جـوي خـون جـاري
تـو در ظـاهـــر اگــــرچـه پـاي بـنـد ريـش و دسـتـاري
ولــي از روي بـاطــن اي مــــــزور چـون شـب تـاري
نـبـاشـد ايـن جـهــاد اي بـيـخـبـر مـکـــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گـــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
هـمـــــان بـهـتـر بـود کــــــز مـسـنـد قـدرت کـنـار آيـي
شـوي دمـسـاز بـا مـــــــردم، رفـيـق و غـمـگـسـار آيـي
ز فـعـــل خـود تـبـرا کـن وگــــــــرنـه شـــرمـسـار آيـي
نـگـيـري گــــر بـگـوشـت پـنـد مـن کـي رسـتـگـار آيـي
ز خـيـل جــاهـــــــلان و نـاکـســــــان انـدر شـمـار آيـي
نـبـاشـد ايـن جـهـاد اي بـيـخـبـر مـکـــــر و حـيـل بـاشـد
نـه بـيـنـي گــــر حـقـيـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
نوشته شده در تاريخ جمعه 21 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
به نام خدا
در این پست با لقمان حکیم، بیشتر آشنا می شویم. ابتدا از گلستان سعدی، دو حکایت در باره ی لقمان بخوانید.
حکایت اول:
لقمان را گفتند:ادب از که آموختی؟ گفت: از بی ادبان؛هرچه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعلِ آن پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش
حکایت دوم:
کاروانی در زمین یونان بزدند و نعمت بی قیاس ببردند. بازرگانان گریه و زاری کردند و خدا و پیمبر شفیع آوردند و فایده نبود.
چو پیروز شد دزد تیره روان
چه غم دارد از گریه ی کاروان
لقمان حکیم اندر آن کاروان بود. یکی گفتش از کاروانیان: مگر اینان را نصیحتی کنی و موعظه ای گویی تا طرفی از مال ما دست بدارند که دریغ باشد چندین نعمت که ضایع شود. گفت: دریغ کلمه ی حکمت با ایشان گفتن.
آهنی را که موریانه بخورد
نتوان برد ازو به صیقل زنگ
با سیه دل چه سود گفتن وعظ
نرود میخ آهنی در سنگ
همانا که جرم از طرف ماست.
به روزگارِ سلامت شکستگان دریاب
که جبر خاطر مسکین بلا بگرداند
چو سائل از تو به زاری طلب کند چیزی
بده وگرنه ستمگر به زور بستاند.
راستی این لقمان کیست که سوره ای در قرآن به نام اوست و هرجا سخن ازایمان و حکمت است، به یادش می افتند و سخنانش را که چون گنجی گرانبها هستند، نقل می کنند؟
نام لقمان در دو آيه از قرآن در (سوره ی لقمان) آمده است ، در قرآن دليل صريحى بر اينكه او پيامبر بوده است يا تنها يك فرد حكيم ، وجود ندارد، ولى لحن قرآن در مورد لقمان ، نشان مى دهد كه او پيامبر نبود، زيرا در مورد پيامبران سخن از رسالت و دعوت به سوى توحيد و مبارزه با شرك و انحرافات محيط و عدم مطالبه اجر و پاداش و نيز بشارت و انذار در برابر امت ها معمولاً ديده مى شود، در حالى كه در مورد لقمان هيچيك از اين مسائل ذكر نشده و تنها اندرزهاى او كه به صورت خصوصى با فرزندش بيان شده - هر چند محتواى آن جنبه ی عمومى دارد - آمده است ، و اين گواه بر اين است كه او تنها يك مرد حكيم بوده است .
در حديثى كه از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز نقل شده چنين مى خوانيم :«به حق مى گويم كه لقمان پيامبر نبود، ولى بنده اى بود كه بسيار فكر مي كرد، ايمان و يقينش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نيز او را دوست داشت ، و نعمت حكمت بر او ارزانى فرمود .» در بعضى از تواريخ آمده است كه لقمان غلامى سياه از مردم سودان مصر بود، و با وجود چهره ی نازيبا، دلى روشن و روحى مصفا داشت ، او از همان آغاز به راستى سخن مى گفت ، و امانت را به خيانت نمى آلود، و در امورى كه مربوط به او نبود دخالت نمى كرد.بعضى از مفسران احتمال نبوت او را داده اند ولى چنانكه گفتيم هيچ دليل بر آن نيست .
در عظمت مقام او همين بس كه خدا اندرزهايش را در كنار سخنان خود قرار داده ، و در لابلاى آيات قرآن ذكر فرموده است ، آرى هنگامى كه قلب انسان بر اثر پاكى و تقوى به نور حكمت روشن گردد، سخنان الهى بر زبانش جارى مى شود و همان مى گويد كه خدا مى گويد، و آن گونه مى انديشد كه خدا مى پسندد!
درباره اش این چنین نیز نوشته اند:« در دوران کودکی حضرت داود علیه السلام، در خانواده ای که نسب آن به حضرت ابراهیم علیه السلام منتهی می شد، کودکی سیهفام چشم به جهان گشود. سپس بر اثر داشتن ملکات فاضله، هوش سرشار، عقل و تدبیر فوق العاده ، تجربه و پختگی، بیان شیرین و منطق محکم، به نام لقمان حکیم معروف گردید.
خصوصیات زندگی او درست ضبط نگردیده ولی سخنان حکیمانه وی زینت بخش صفحات کتاب های اخلاقی، تفاسیر و تاریخ است. قراّن کریم نیز حکمتهای او را بیان نموده و سورهای در قرآن به نام اوست.
حماد بن عیسی نقل میکند که حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود:« لقمان در سایه حسب و نسب، ثروت و مال، نیرومندی و زیبایی به آن مقام نرسید؛ بلکه او مردی بود که در اطاعت خداوند استقامت داشت، گرد حرام نمیگشت، آرام و باوقار و تیزبین بود، در هر موضوعی عمیق فکر می کرد، از هر حادثهای درس عبرت میگرفت، کمتر مزاح و خنده میکرد، از اقبال دنیا خوشحال نمیشد و از پشت کردن آن اندوهناک نمیگشت، فرزندان زیادی داشت و در مرگ آنها زمام بردباری را از دست نداد.
یکی از صفات زیبای او این بود که هر گاه دو نفر با یکدیگر اختلاف پیدا میکردند، تا میان آنها صلح و صفا برقرار نمیساخت از پای نمینشست. مجالس دانشمندان و بزرگان را مغتنم میشمرد، برای دادرسان و داوران و زمامداران تأسف میخورد که چگونه فریب مقام چندروزه دنیا را میخورند. »
با خواندن اندرزهای لقمان به فرزندش، می توانیم با روحیه ی والای او بیشتر آشنا شویم:
اندرزها ی ارزشمند لقمان به فرزندش:
1- فرزندم هيچكس و هيچ چيز را با خداوند شريك مكن!
2- با پدر و مادرت بهترين رفتار را داشته باش!
3- بدان كه هيچ چيز از خداوند پنهان نمي ماند!
4- نماز را آنگونه كه شايسته است بپادار!
5- اندرز و نصيحت ديگران را فراموش مكن!
6- در مقابل پيش آمدها شكيبا باش !
7- از مردم روي مگردان و با آنها بي اعتنا مباش!
8- با غرور و تكبر با ديگران رفتار مكن!
9- در راه رفتن ميانه رو باش!
10- بر سر ديگران فرياد مكش و آرام سخن بگو!
11- از طريق اسماء و صفات خداوند او را به خوبي بشناس!
12- به آنچه ديگران را اندرز مي دهي خود پيشتر عمل كن!
13- سخن به اندازه بگو!
14- حق ديگران را به خوبي اداء كن!
15- راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار!
16- به هنگام سختي دوست را آزمايش كن!
17- با سود و زيان دوست را امتحان كن!
18- با بدان و جاهلان همنشيني مكن!
19- با انديشمندان و عالمان همراه باش!
20- در كسب و كار نيك جدّي باش!
21- بر كوتاه فكران و ضعيفان اعتماد مكن!
22- با عاقلان ايماندار مدام مشورت كن!
23- سخن سنجيدۀهمراه با دليل را بيان كن!
24- روزهاي جواني را غنيمت بدان!
25- هم مرد دنيا و هم مرد آخرت باش!
26- ياران و آشنايان را احترام كن!
27- با دوست و دشمن خوش اخلاق باش!
28- وجود پدر و مادر را غنيمت بشمار!
29- معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار!
30- كمتر از درآمدي كه داري خرج كن!
31- در همۀامور ميانه رو باش!
32- گذشت و جوانمردي را پيشه كن!
33- هر چه كه مي تواني با مهمان مهربان باش!
34- در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار!
35- بهداشت و نظافت را هيچگاه فراموش مكن!
36- هيچگاه دوستان و هم كيشان خود را ترك مكن!
37- فرزندانت را دانش و دينداري بياموز!
38- سواركاري و تيراندازي و ... را فراگير!
39- در هر كاري از دست و پاي راست آغاز كن!
40- با هر كس به اندازۀ درك او سخن بگو!
41- به هنگام سخن متين و آرام باش!
42- به كم گفتن و كم خوردن و كم خوابيدن خود را عادت بده!
43- آنچه را كه براي خود نمي پسندي براي ديگران مپسند!
44- هر كاري را با آگاهي و استادي انجام بده!
45- نا آموخته استادي مكن!
46- با ضعيفان و كودكان سرّ خود را در ميان نگذار!
47- چشم به راه كمك و ياري ديگران مباش!
48- از بدان انتظار مردانگي و نيكي نداشته باش!
49- هيچ كاري را پيش از انديشه و تدبر انجام مده!
50- كار ناكرده را كرده ی خود مدان!
51- كار امروز را به فردا مينداز!
52- با بزرگتر از خود مزاح مكن!
53- با بزرگان سخن طولاني مگو!
54- كاري مكن كه جاهلان با تو جرأت گستاخي پيدا كنند!
55- محتاجان را از مال خود محروم مگردان!
56- دعوا و دشمني گذشته را دوباره زنده مكن!
57- كار خوب ديگران را كار خود نشان مده!
58- مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده!
59- با خويشاوندان قطع خويشاوندي مكن!
60- هيچگاه پاكان و پرهيزكاران را غيبت مكن!
61- خود خواه و متكبر مباش!
62- در حضور ايستادگان منشين!
63- در حضور ديگران دندان پاك مكن!
64- با صداي بلند آب دهان و بيني را پاك مكن!
65- به هنگاه خميازه دست بر دهان خويش بگذار!
66- حالت خستگي را در حضور ديگران ظاهر مكن!
67- در مجالس انگشت در بيني مينداز!
68- كلام جدي را با مزاح آميخته مكن!
69- هيچكس را پيش ديگران خجل و رسوا مكن!
70- با چشم و ابرو با ديگران سخن مگو!
71- سخن گفته شده را تكرار مكن!
72- از شوخي و مزاح خود كمتر كن!
73- از خود و خويشاوندان نزد ديگران تعريف مكن!
74- از پوشيدن لباس و آرايش زنان پرهيز كن!
75- از خواسته هاي نابجاي زن و فرزندان پيروي مكن!
76- حرمت هر كس را در حد خود نگاه دار!
77- در بد كاري با اقوام و دوستان همكاري مكن!
78- از مردگان به نيكي ياد كن!
79- از خصومت و جنگ افروزي جدّاً پرهيز كن!
80- با چشم احترام به كار ديگران نگاه كن!
81- نان خود را بر سفره ي ديگران مخور!
82- در هيچ كاري شتاب مكن!
83- براي جمع آوري بيش از حد مال و ثروت حرص مخور!
84- به هنگام خشم شكيبا باش و سخن سنجيده بگو!
85- از پيش ديگران غذا و ميوه بر مدار!
86- در راه رفتن از بزرگان پيشي مگير!
87- سخن و كلام ديگران را قطع مكن!
88- به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مكن!
89- در حضور مهمان بر كسي خشم مگير!
90- مهمان را به هيچ كاري دستور مده!
91- با ديوانه و مست سخن مگو!
92- براي كسب سود و دوري از زيان، آبروي خود را مريز!
93- در كار ديگران كنجكاوي و جاسوسي مكن!
94- در اصلاح ميان مردم هيچ گاه كوتاهي مكن!
95- ادب و تواضع را هيچ گاه فراموش مكن!
96- با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش!
97- بر آرزو ها و خواسته هاي خود غالب باش!
98- خدمتكاري بزرگان و همكاري با مستمندان را فراموش مكن!
99- با بزرگان با ادب و با كودكان مهربان باش!
100- با دشمنان مدارا كن و در مقابل جاهلان خاموش باش!
101- در مال و مقام ديگران طمع مكن!
102- از رفت و آمد و مال و مرام و مسلك خويش كمتر بگو!
103- به جز خداوند هيچ كس و هيچ چيز را فرمانروا و فريادرس خويش مشمار!
104- عمر و روزي با حساب و كتاب است، پس مترس و طمع مكن!
105- عمر را براي عمل و عبادت و پاكي و پرهيزكاري غنيمت بدان!
106- اگر بهشت را مي طلبي از فساد و ستم و گردن كشي پرهيز كن!
107- سرچشمه ي زشتي ها را دنيا پرستي و مستي و ناداني بدان!
108- به جز در حق و راستي بندگان خدا را بندگي و فرمانبري مكن!
109- خود را با ستم سلاطين شريك مگردان!
110- دنياي ديگر را به دست فراموشي مسپار!
***********************************************************
لقمان به پسرش گفت:
فرزندم،هزار حكمت آموختم و از اين هزار حكمت چهارصد حكمت انتخاب كردم و از اين چهارصد حكمت هشت حكمت برگزيدم كه جامع جميع كمالات است :
دو چيز را هرگز فراموش مكن : 1- خدارا 2- مرگ را
دو چيز را هميشه فراموش كن:
-1 به كسي خوبي كردي
-2 كسي به تو بدي كرد
اما چهار حكمت ديگر:
-1 در نماز ايستادي دل نگهدار
-2در سفره اي وارد شدي شكم نگهدار
-3در خانه اي داخل شدي چشم نگهدار
-4به مجلسي وارد شدي زبان نگهدار
لقمان به فرزندش چنين مى گفت : پسرم ! دنيا درياى ژرف و عميقى است كه خلق بسيارى در آن غرق شده اند، تو كشتى خود را در اين دريا ايمان به خدا قرار ده ، بادبان آن را توكل بر خدا، زاد و توشه ات را در آن تقواى الهى ، اگر از اين دريا رهائى يابى به بركت رحمت خدا است ، و اگر هلاك شوى به خاطر گناهان تو است.
اين داستان نيز از لقمـان معروف است : در آن هنگام كه به صورت برده اى براى آقايش كار مى كرد، روزى اربابش به او گفت : گوسفندى براى من ذبح كن و دو عضو كه بهترين اعضاى آنست براى من بياورلقمان گوسفندى را ذبح كرد و زبان و دل آن را براى وى آورد .چند روز ديگر همين دستور را به او داد منتها گفت ، دو عضو كه بدترين اعضاى آن است براى من بياور لقمان بار ديگر گوسفندى را ذبح كرد و همان زبان و دل را براى او آورد، او تعجب كرد و از اين ماجرا سؤ ال كرد، لقمان در پاسخ گفت : قلب و زبان اگر پاك باشند از هر چيز بهترند و اگر ناپاك شوند از همه چيز خبيثتر و بدتر!.
توضیح مختصری در مورد حکمت
خداوند در نخستين آيه ی سوره لقمان مى فرمايد: ما به لقمان حكمت داديم ، و به او گفتيم كه براى خدا شكرگزارى كن ، چرا كه هر كس شكر نعمت او را ادا كند، به سود خويش شكر كرده ، و هر كس كفران كند، زيانى به خدا نمى رساند، چرا كه خداوند، بى نياز و ستوده است.
براى حكمت معانى فراوانى ذكر كرده اند، مانند شناخت اسرار جهان هستی - آگاهى از حقايق قرآن - رسيدن به حق از نظر گفتار و عمل معرفت و شناسائى خداوند.اما همه ی اين معانى را مى توان يك جا جمع كرده و در تفسير حكمت چنين گفت : حكمتى كه قرآن از آن سخن مى گويد و خداوند به لقمان عطا فرموده بود، مجموعه اى از علم و معرفت و اخلاق پاك و تقوا و نور هدايت بوده است.
******************************************************************
منابع: گلستان سعدی- اینترنت
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 20 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
در این جا ما می خواهیم با استفاده از چند عمل جمع و ضرب ساده یک غیب گویی انجام دهیم.
شرح کار:
با دوستان خود دور یک میز بنشینید ،5 جسم را روی میز قرار دهید به طوری که تعداد حرف هاي تشکیل دهنده ی جسم ها از 9 حرف بیش تر نبوده و هيچ كدام با هم مساوي نباشند.مانند کاغذ که 4حرفی است و خود نویس که 7 حرفی است.
حال از يكي از دوستانتان بخواهید که یکی از 5 جسم را در ذهن خود انتخاب کند و به شما نگوید.حال شما با توجه به دستوراتی که به او می دهید، می توانید بگویید که وي چه جسمی را انتخاب کرده است .
نحوه ي عمل:
1- تعداد حرف های جسم را در عدد 5 ضرب کند.
2- به این حاصل ضرب عدد 3 را اضافه کند.
3- حاصل جمع به دست آمده را در عدد 2 ضرب کند.
4- به حاصل ضرب به دست آمده رقم دلخواهی (از 1 تا 9) اضافه کند.
5- نتیجه را به شما بگوید،تا شما به طور غیبی بگویید که او کدام جسم را انتخاب کرده است و چه رقم دلخواهی را(در مرحله ی 4) به آن اضافه کرده است .
.jpg)
پیش گویی غیبی:
شما در این مرحله باید یک سری کارهایی را در ذهن خود انجام دهيد تا بتوانید آن جسم را حدس بزنید.
- از دوستتان بخواهید عدد نهایی را به شما گزارش کند.بدون شک این عدد،2 رقمی است.
- از این عدد به طور ذهنی ، عدد 6 را کم کنید.
- رقم دهگان عدد حاصل ،تعداد حرف های جسم مفروض و در نتیجه خود جسم را گزارش می دهد.(چون تعداد حرف هاي هيچ دو جسمي با هم یکسان نبودند.)
- رقم یکان عدد حاصل ،عدد دلخواه اضافه شده به این محاسبات را (در مرحله ی 4)معین می کند.
شما با این بازی ریاضی،پیش گویی غیبی و شعبده بازی یاد گرفته اید.
منبع: www.roshd.ir
|
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ شنبه 15 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 6 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نمونه ای از سخنان سید جمال الدین افغانی
۱- کسیکه ادعا دارد که دین اسلام به سختی و دشواری دستور می دهد نه سهولت و آسانی و به ضرر امر صادر میکند نه به نفع، قضاوت کور کورانه کرده خیلی دروغ گفته است
۲- چشم انسان کور باشد بهتر است از اینکه بینش و طرز فکر او کور گردد
۳- علم دارای پوست و مغز است کسیکه به پوست اکتفا می ورزد در دریای بیکران غرق گشته.
۴- بهترین رنگ بیرق آزادی خون مجاهدین قهرمان است
۵- آزادی خواهی یک آرزو است تحصیل آن کار و پیکار می خواهد و انسان را وادار به پذیرش قربانی و ایثار و قبول خطرها و مشکلات می گرداند
۶- اعتماد مظلوم بر وعده های ظالم کشنده تر از توپ و شمشیر است
۷- ملتی که برای تحصیل حق، یک ساعت جهاد کرد برای او بهتر از زندگی کردن در ذلت تا قیامت است
۸- اگر ملتی از ستمگران از دیگر اسباب و عوامل بدون سخن استفاده نمیکند، پس آن ملت گمراه تر از حیوانات چهار پاه اند
۹- آزادی فکری و بیان گرفته می شود و داده نمی شود، آزادی و استقلال وطن به گفتار حاصل نمی گردد
۱۰- پیشوا همان کس است که مردم را به اعمال و افعال خود رهبری می کند نه به اوامر و اقوال خود
۱۱- بد ترین درد مردم مشرق زمین اینست که آنها در اتحاد میان خود با هم اختلاف دارند و در تایید اختلاف با همدیگر متحد و اتفاق نظر دارند، آنها در میان خود عهد و پیمان بسته و متحد شده اند که میان خود یک پارچه و متحد و متفق نشوند
۱۲- حقایق را نمی توان به گمان و خیال و توهم از میان برد
۱۳- کثرت مویدان دعوتگر و یا دعوت بدون علم و دانش و دعوای صحت آن دست آوردی ندارد و موجب ذلت است. و شمار کمی از مویدان و پیروان دعوت و تبلیغ بر مبنا و اساس علم مقام و منزلت دارند و دعوت دوام هم میکند
۱۴- قدامت همیشه برتری و تفوق بار نمی آورد
۱۵- نیرومندی بتی خوفناک است و ناتوانی شبحی است زادهء همین ضعف و انسان ضعیف و ناتوان در برابر قوت و نیرومندی سر فرود می آورد و به خدا بودن قوی تصدیق می کند.
۱۶- پست ترین مردم کسی است که زندگی خود را در مرگ دیگران می جوید و بزرگترین آنها همان کسی است که زندگی دیگران را گرچه یک نفر هم باشد در بدل مرگ خود می خواهد.
۱۷- پستی و حقارت را برگزیدن آسانتر از طلب عزت و وقار است
۱۸- هر کس از شاهان بدون ارتکاب جرمی بترسد بردهء پستی بیش نیست
۱۹- صاحب حق قوی است گرچه در مقام ضعف قرار دارد و دوستدار باطل ضعیف است گرچه در ظاهر قوی معلوم شود
۲۰- کمتر اتفاق می افتد که حق بدون زحمت بدست بیاید
۲۱- ملت بدون اخلاق، نیست و نابود است و اخلاق بدون عقیده دست آوردی ندارد و عقیده ء بدون فهم و علم عقیده نیست
۲۲- بهترین ترازوی اعمال ملتها اخلاق آنها است
۲۳- جویندگان حکمت بسیار اند، اما عمل کنندگان کم اند
۲۴- بزرگترین دلیل بر همت شخص مخالفت آشکارای او با عرف و عاداتی می باشد که بطلان آن اشکار است
۲۵- دو حکیم عاقل در ملت دو میلیونی، بهتر از هزار مردی که در آن ملت تظاهر به عقل کرده مدعی حکمت می شوند
۲۶- اگر جاهلان حاکم شوند نظم و نسق جامعه از همدیگر متلاشی گردد
۲۷- اگر ساحه و میدان از مردم عاقل خالی بماند برای پر کردن آن جاهلان و مردم نادان با همدیگر به مسابقه بپردازند
۲۸- جاهل و نادان زنده، مرده ء بیش نیست و عالم مرده زنده است
۲۹- کسی که خود را اصلاح کرده نتواند کس دیگری را اصلاح کرده نمی تواند
30 - - اگر به دست و پای انسان زنجیر انداخته شود بهتر از اینست اوهام و خرافات بر عقل او بند و زنجیر بیندازد
۳۱- ترسی که از چوکی و مقام حاکم نه از عدل و قضاوت منصفانهء او برای انسان دست می دهد باید بیشتر از احترام او مورد استهزاء و مسخره قرار بگیرد
۳۲- بیشترین زمامداران مشرق زمین در موقفی قرار دارند که اگر یکی از آنها در عمیق ترین چاه بردگی انداخته شود و لقب های بزرگی مجرد، و بدون محتوای او حفظ گردد بی تفاوت مانده دنیا را برای خود جنت می پندارد
۳۳- کسیکه هیزم برای فروش جمع می کند بهتر از کسی است که طلا را ذخیره می نماید
۳۴- عاقل همان کسی است که آنچه به خود پسند ندارد به دیگری نیز نمی پسندد
۳۵- احزاب سیاسی بهترین دواء اند اما در مشرق زمین در اًغلب حالات به بدترین درد و مرض تبدیل می گردد
۳۶- چکاچک شمشیر ها بدون جنگ و افتخار به لباس جنگی در زمان صلح نشانهء ترس در میدان کارزار است
۳۷-مرد ادیب در مشرق زمین می میرد اما زنده است و زنده است گرچه مرده است
۳۸- دست آورد های عقل زمانی سودمند است که از قیودات اوهام رهایی یابند
۳۹- نو آموز آغاز مقدامات علوم گمان می کند که دریایی از علم آموخته و کفایت می کند اما طالب راسخ و استوار در طلب علم تحقیق کرده به این عقیده است که در ابتدای طلب آن قرار دارد
۴۰- هر گاه انسان با خود محاسبه نماید همان طوریکه دیگران را مورد احتساب قرار می دهد در این صورت اشتباهات او کم شده و به کمال نزدیک می شود.
مطالب بالا برگرفته شده از کتابی (حکیم مشرق زمین، سید جمال الدین افغان)
صفحاتی ۱۳۶-۴۰
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
داستـان های کوتـاه و خوانـدنی

معنـای عـشـق واقـعی
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیرتکراری برای ابراز عشق، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند : با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی "دادن گل و هدیه" و "حرف های دلنشین" را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند "با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی" را راه بیان عشق می دانند. در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود !
رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت.
بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید... ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.
راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است!
راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که "عزیزم، تو بهترین مونسم بودی. از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود."
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند و او قبل از اینکه حرکتی از همسرش سر بزند به اینکار اقدام کرد. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیشمرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

اقتـضای طبیـعت
هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند ...
هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند !
با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند !
مردی در آن نزدیکی به او گفت : چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟!
هندو گفت : عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند. طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن ...
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!
هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیشت بزنند ...

قـدرت بـخشش
در روزگاران قدیم بانوى خردمندى كه به تنهایی و پیاده سفر می كرد در عبور از كوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا كرد.
روز بعد به مسافرى رسید كه گرسنه بود. آن بانوى خردمند كیف خود را باز كرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در كیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.
مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.
او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد كه می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.
چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.
بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا كرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فكر كردم و می دانم كه این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید كه چیزی به من بدهی كه از این سنگ باارزشتر باشد.
بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی كه باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی كنی!
زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است كه می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.
ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می كنیم و با آنچه می بخشیم یك زندگی می سازیم.

ارزش واقـعی
در اوزاکای ژاپن، شیرینیسرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینیهای خوشمزهای بود که میپخت.
مشتریهای بسیار ثروتمندی به این مغازه میآمدند، چون قیمت شیرینیها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوشآمد مشتریها به این طرف نمیآمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباسهای مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیشخوان آمد.
قبل از آنکه مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و فروشندگان را به کناری کشید و با تواضع فراوان به آن مرد فقیر خوشآمد گفت و با صبوری تمام منتظر شد تا آن مرد جیبهایش را بگردد تا پولی برای یک تکه شیرینی بیابد!
صاحب فروشگاه خیلی مؤدبانه شیرینی را در دستهای مرد فقیر قرار داد و هنگامی که او فروشگاه را ترک میکرد، صاحب فروشگاه همچنان تعظیم میکرد.
وقتی مشتری فقیر رفت، فروشندگان نتوانستند مقاومت کنند و پرسیدند که در حالی که برای مشتریهای ثروتمند از جای خود بلند نمیشوید، چرا برای مردی فقیر شخصاً به خدمت حاضر شدید.
صاحب مغازه در پاسخ گفت: مرد فقیر همهی پولی را که داشت برای یک تکه شیرینی داد و واقعاً به ما افتخار داد.
این شیرینی برای او واقعاً لذیذ بود.
شیرینی ما به نظر ثروتمندان خوب است، اما نه آنقدر که برای مرد فقیر، خوب و باارزش است.
برگرفته از كتاب: باترا، پرومودا؛ رمز و راز زندگی بهتر

دزدی مـال و دزدی دیـن
گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...

مـلا و شـراب فـروش !
سرمایه داری در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد.
ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خدا صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل!
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدید شد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملا روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را بجا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید
صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست !
ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند !
قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دو جانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم ؟! سخن هر دو را شنیدم :
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند !
و سوی دیگر مرد شراب فروشی که به تاثیر دعا ایمان دارد …!
"پائولو کوئیلو"

حکایـت دو گـدا
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!
* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه

زنـدگی خـروسی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.
او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی.
تا اینکه یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند.
عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد.
اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی؟ پس به دنبال رویاهایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن.
نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

مـرد واقعـی و مسلمـان واقـعی
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"

امـان از دسـت این ایـرانیها
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا !!!
هوش ایرانی ها در تمام دنیا زبانزد خاص و عام است اما ایکاش کمی هم انصاف چاشنی این ذکاوت بود ...

آرامش سنـگ یا آرامش بـرگ ؟
مردجوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود.
استادی از آنجا می گذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.
مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیز زندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟"
استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود.
سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت.
استاد گفت: "این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!"
مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: "اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!"
استاد لبخندی زد و گفت: "پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده."
استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد.
چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: "شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟"
استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی ام خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم ...

وعـده ی پــوچ
پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد.
هنگام بازگشت سرباز پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید : آیا سردت نیست؟ نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباس های گرم مرا را برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای درآورد ...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ شنبه 1 بهمن 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
انسان سه راه دارد، اندیشه (والاترین راه)، تقلید (آسانترین راه)، تجربه (تلخترین راه)
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
رازهای جـاودانـگی عــشــق

گفتار های دونالد والترز خیلی کوتاه است حتی گاهی به یک خط هم نمیرسد. اما اگر هر یک از آنها را برای چند بار در روز بخوانید اثر عمیقی در روح شما خواهد داشت. هر گفتار برای یک روز است. یکی از روزهای زندگی شما که با تکرار این جملات و ورود مفهموم شان به ضمیر ناخود آگاه شما خیلی زیباتر خواهد شد. در هر حالی که هستید بخصوص پیش از خواب یکی از گفتار ها را تکرار کنید. ابتدا با صدای بلند و کم کم به شکل زمزمه. آری به همین سادگی ...
1. راز عشق در تواضع است.
این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.
بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.
میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،
تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت
آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.
2. راز عشق در احترام متقابل است.
احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند.
اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است،
با احترام به نظریاتش گوش کن.
احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد.
3. راز عشق در این است که به یکدیگر سخت نگیرید.
عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است.
4. راز عشق در این است که هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند.
کاری مثل دادن هدیه ای کوچک، تحسین،
لبخندی از روی محبت.
نگذار که جویبار محبت از کمی باران، بخشکد.
5. راز عشق در این است که رابطه تان را مانند یک باغ، با محبت تزئین کنید.
بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید.
ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد، مبادا
غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود.
برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند باید به آن
مثل هنر خلاقانه نگاه کرد.
6. راز عشق در خوش مشربی است.
شوخی با دیگران را فراموش نکن،
در ضمن مراقب شوخی هایت هم باش.
شوخی نا پسند نکن.
شوخی باید از روی حسن نیت باشد، نه نیشدار.
7. راز عشق در این است که حقیقت اصلی عشق، یعنی تفکر را از یاد نبری.
آیا یک رابطه دراز مدت،
مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست ؟
8. راز عشق در این است که مانع بروز هیجانات منفی در وجودت شوی، و صبر کنی تا خونسردی را دوباره به دست آوری.
با این که احساس جلوه الهام است، اما شخص
عصبانی نمی تواند چیزها را با وضوح درک کند.
قلبت را آرام کن.
تنها به این وسیله است که می توانی چیزها
را آنگونه که هستند، در یابی.
9. راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی.
هرگز با فرض اینکه خودش این چیزها را می داند، از تحسین غافل نشو.
مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بارها با خلوص نیت بگویی : دوستت دارم.
گرچه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است،
اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند.
10. راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید.
کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید.
11. راز عشق در توجه کردن به لحن صدا است.
برای تقویت گیرایی صدا، باید آنرا از قلب برآورید،
سپس رهایش کنید تا بلند بشود و به سمت پیشانی برود
تارهای صوتی را آرام و رها نگه دار.
اگر احساسات قلبی ات را به وسیله صدا بیان کنی،
آن صدا باعث ایجاد شادی در دیگری خواهد شد.
12. راز عشق در این است که بیشتر با نگاه حرف بزنی.
زیرا چشم ها پنجره های روح هستند.
اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی،
مثل آن است که پنجره ها را با پرده های زیبایی بیارایی
و به خانه گرما و جذابیت ببخشی.
13. راز عشق دراین است که از یکدیگر انتظارات بیجا نداشته باشید.
زیرا نقص همواره جزء لاینفک انسان است
ذهنت را بر ارزشهایی متمرکز کن
که شما را به یکدیگر نزدیک تر میکند
نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد.
14. راز عشق در این است که حس تملک را از خود دور کنی.
در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کسی شود.
پس شریک زندگی ات را با طناب نیاز مبند.
گیاه هنگامی رشد میکند که آزادانه از هوا و نور آفتاب استفاده کند.
15. راز عشق در این است که شریک زدگی ات را در چار چوبی که خودت می پسندی حبس نکنی.
عیبجویی باعث تباهی می شود.
همه چیز را همانطور که هست بپذیر، تا هر دو شاد باشید.
قانون طلایی این است :
نقاط قوت را تقویت کن،
و ضعف ها را نه تقویت کن نه تقبیح.
هرگز سعی نکن با سوزاندن،
جلوی خونریزی زخم را بگیری.
16. راز عشق در این است که هنگام سوء تفاهم، فقط به این فکر نکنی که طرف مقابل چگونه ناراحتت کرده است.
در عوض به راه حلی فکر کن که در آینده
از بروز چنین سوء تفاهم هایی جلوگیری کنی.
17. راز عشق در این است که وقتی پیشنهادی به ذهنت می رسد، به نیاز خودت برای بیان آن فکر نکنی.
بلکه به علاقه دیگری به شنیدن آن فکر کنی.
اگر لازم بود، حتی ماه ها صبر کن
تا آمادگی شنیدن آنچه را میخواهی بگویی پیدا کند.
18. راز عشق در آرامش است.
زیرا آرامش باعث تکامل عشق می شود.
عشق، هوای نفس و احساست شدید نیست.
عشق انسان ها نسبت به یکدیگر بازتابی از عشق ازلی است
و خداوندگار آرامش کامل است.
19. راز عشق در این است که در وجود یکدیگر عاشق خدا باشید.
تا همواره علیرغم همه اشتباهات،
تشنه رسیدن به کمال باشید،
چرا که بشر همواره علیرغم موانع فراوان،
سعی میکند به سمت آرمان های جاودانه حرکت کند.
20. راز عشق در این است که محبت تان را بسط دهید تا تبدیل به عشق واقعی میان دو انسان شود.
سپس آن عشق را که دست پرورده پروردگار است
بسط دهید تا بشریت و کل مخلوقات را در بر گیرد.
21. راز عشق در این است که به دیگری لذت ببخشی، ولی عشق را برای لذت نخواهی.
زیرا عشق حقیقی هوا و هوس نیست.
هر چه نفس قوی تر باشد، تقاضاهایش بیشتر می شود
و هر چه تقاضاهای نفس قوی تر باشد،
خودپرستی را در تو بیشتر و بیشتر تقویت میکند.
عشق چهره واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار میکند،
نه در لذت جویی .
22. راز عشق در مراعات حال دیگری است.
هر قدر که ملاحظه حال دیگران را می کنی،
کسی را که دوست داری بیشتر ملاحظه کن.
23. راز عشق در این است که جاذبه های خود را با دیگری قسمت کنی.
جاذبه نیرویی لطیف و نافذ است که از دیگری دریافت می کنی.
این نیرو تنها با بخشش رشد میکند.
24. راز عشق در ایجاد تنوع در زندگی است.
نگذار که روزمرگی ها
مثل سیم های کوک نشده ساز،
نغمه زندگی عاشقانه تان را
به نوایی غم انگیز تبدیل کند.
25. راز عشق در این است که در هر فرصتی در کنار هم آرام بگیرید و افکارتان را با یکدیگر در میان بگذارید.
لازم نیست برای سرگرم شدن حتما
از محرکات خارجی استفاده کنید.
قرار بگذارید که بیشتر با هم تنها باشید
تا بتوانید خودتان باشی.
26. راز عشق در این است که با زمانه کنار بیایید.
مایع عشقتان را طوری نگهدارید
که بتوانید گودال هایی
را که زندگی پیش پایتان میگذارد، پرکنید.
27. راز عشق در این است که به محبوبتان قدرت و آرامش بدهید.
و از او قدرت و آرامش دریافت کنید، اما نه با اصرار.
28. راز عشق در استواری است.
در فصول مختلف زندگی،
عشقتان را مانند کوه بلندی استوار نگه دارید.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
1 نظر
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
دوست، تقدیر گریزناپذیر ما نیست. برادر، خواهر ، پسر خاله و دختر عمو نیست که آش کشک خاله باشد. دوستی انتخاب است. انتخابی دو طرفه که حد و مرز و نوع آن به وسیله همان دو نفری که این انتخاب را کرده اند تعریف می شود. با دوستانمان میتوانیم از همه چیز حرف بزنیم و مهم تر آنکه می توانیم از هیچ چیز حرف نزنیم وسکوت کنیم. با دوستانمان میتوانیم درد دل کنیم و مهم تر آنکه می شود درد دل هم نکرد و بدانیم که می داند. از دوستانمان می توانیم پول قرض بگیریم و اگر مدتی بعد او پول خواست و نداشتیم با خیال راحت بگوییم نداریم. و اگر مدتی بعد تر دوباره پول احتیاج داشتیم و او داشت دوباره قرض بگیریم. با دوستانمان میتوانیم بگوییم: امشب بیا خونه ما دلم گرفته و اگر شبی دیگر زنگ زد و خواست به خانه مان بیاید و حوصله نداشتیم بگوییم : امشب نیا حوصله ندارم. با دوستانمان می توانیم بخندیم می توانیم گریه کنیم می توانیم رستوران برویم و غذا بخوریم می توانیم بی غذا بمانیم و گرسنگی بکشیم می توانیم شادی کنیم می توانیم غمگین شویم میتوانیم دعوا کنیم. می توانیم در عروسی خواهر و برادرش لباس های خوبمان را بپوشیم و فکر کنیم عروسی خواهر و برادر خودمان است. و اگر عزیزی از عزیزان دوستانمان مرد لباس سیاه بپوشیم و خودمان را صاحب عزا بدانیم. با دوستانمان میتوانیم قدم بزنیم می توانیم نصف شب زنگ بزنیم و بگوییم : پاشو بیا اینجا و اگر دوستمان پرسید چی شده؟ بگوییم :حرف نزن فقط بیا. و وقتی دوستمان بی هیچ حرفی آمد خیالمان راحت باشد که در این دنیا تنها نیستیم با دوستانمان می توانیم حرف نزنیم کاری نکنیم جایی نرویم و فقط از اینکه هستند خوشحال و خوشبخت باشیم .
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 5 دی 1390برچسب:
,
توسط سخی
|
2 نظر
نصایح لقمان حکیم به فرزندش

لقمان حکیم، غلام سیاهی بود که در سرزمین سودان چشم به جهان گشود. گرچه او چهره ای سیاه و نازیبا داشت، ولی از دلی روشن، فکری باز و ایمانی استوار برخوردار بود. او که در آغاز جوانی برده ای مملوک بود، به دلیل نبوغ عجیب و حکمت وسیعش آزاد شد و هر روز مقامش اوج گرفت تا شهره ی آفاق شد. او مردی امین بود، چشم از حرام فرو می بست، از ادای حرف ناسزا و بی مورد پرهیز می کرد و هیچگاه دامن خود را به گناه نیالود و همواره در امور زندگی شرط عفت و اخلاص را رعایت می کرد. بیشتر وقت خود را در همنشینی با فقها و دانشمندان و پادشاهان می گذراند و مسئولیت خطیر آنها را گوشزد می کرد و آنها را از کبر و غرور برحذر می داشت و خود نیز از احوال ایشان عبرت می گرفت و در این میان فرزند برومند لقمان که نظر پدر را به خود معطوف داشته بود، بیشتر مورد خطاب او قرار می گرفت. هرچند نصایح لقمان بیشتر جنبه عمومی داشت و سعی لقمان بر این بود که در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز دهد که در این رابطه گوشه ای از این پندها را در این ایمیل مرور می کنیم :
۱. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.
۲. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.
۳. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.
۴. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.
۵. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.
۶. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.
۷. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.
۸. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.
۹. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.
۱۰. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.
۱۱. از طریق اسماء و صفات خداوند او را بخوبی بشناس.
۱۲. به آنچه دیگران را اندرز می دهی خود پیشتر عمل کن.
۱۳. سخن به اندازه بگو.
۱۴. حق دیگران را به خوبی ادا کن.
۱۵. راز و اسرارت را نزد خود نگاه دار.
۱۶. به هنگام سختی دوست را آزمایش کن.
۱۷. با سود و زیان دوست را امتحان کن.
۱۸. با بدان و جاهلان همنشینی مکن.
۱۹. با اندیشمندان و عالمان همراه باش.
۲۰. در کسب و کار نیک جدّی باش.
۲۱. بر کوته فکران و ضعیف عنصران اعتماد مکن.
۲۲. با عاقلان ایماندار مدام مشورت کن.
۲۳. سخن سنجیدۀ همراه با دلیل را بیان کن.
۲۴. روزهای جوانی را غنیمت بدان.
۲۵. هم مرد دنیا و هم مرد آخرت باش.
۲۶. یاران و آشنایان را احترام کن.
۲۷. با دوست و دشمن، خوش اخلاق باش.
۲۸. وجود پدر و مادر را غنیمت بشمار.
۲۹. معلم و استاد را همچون پدر و مادر دوست بدار.
۳۰. کمتر از درآمدی که داری خرج کن.
۳۱. در همۀ امور میانه رو باش.
۳۲. گذشت و جوانمردی را پیشه کن.
۳۳. هر چه که می توانی با مهمان مهربان باش.
۳۴. در مجالس و معابر چشم و زبان را از گناه باز دار.
۳۵. بهداشت و نظافت را هیچگاه فراموش مکن.
۳۶. هیچگاه دوستان و هم کیشان خود را ترک مکن.
۳۷. فرزندانت را دانش و دینداری بیاموز.
۳۸. سوارکاری و تیراندازی و ... را فراگیر.
۳۹. در هر کاری از دست و پای راست آغاز کن.
۴۰. با هر کس به اندازۀ درک او سخن بگو.
۴۱. به هنگام سخن متین و آرام باش.
۴۲. به کم گفتن و کم خوردن و کم خوابیدن خود را عادت بده.
۴۳. آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران مپسند.
۴۴. هر کاری را با آگاهی و استادی انجام بده.
۴۵. نا آموخته استادی مکن.
۴۶. با ضعیفان و کودکان سرّ خود را در میان نگذار.
۴۷. چشم به راه کمک و یاری دیگران مباش.
۴۸. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.
۴۹. هیچ کاری را پیش از اندیشه و تدبر انجام مده.
۵۰. کار ناکره را کرده خود مدان.
۵۱. کار امروز را به فردا مینداز.
۵۲. با بزرگتر از خود مزاح مکن.
۵۳. با بزرگان سخن طولانی مگو.
۵۴. کاری مکن که جاهلان با تو جرأت گستاخی پیدا کنند.
۵۵. محتاجان را از مال خود محروم مگردان.
۵۶. دعوا و دشمنی گذشته را دوباره زنده مکن.
۵۷. کار خوب دیگران را کار خود نشان مده.
۵۸. مال و ثروت خود را به دوست و دشمن نشان مده.
۵۹. با خویشاوندان قطع خویشاوندی مکن.
۶۰. هیچگاه پاکان و پرهیزکاران را غیبت مکن.
۶۱. خودخواه و متکبر مباش.
۶۲. در حضور ایستادگان منشین.
۶۳. در حضور دیگران دندان پاک مکن.
۶۴. با صدای بلند آب دهان و بینی را پاک مکن.
۶۵. به هنگام خمیازه دست بر دهان خویش بگذار.
۶۶. حالت خستگی را در حضور دیگران ظاهر مکن.
۶۷. در مجالس انگشت در بینی مینداز.
۶۸. کلام جدی را با مزاح آمیخته مکن.
۶۹. هیچکس را پیش دیگران خجل و رسوا مکن.
۷۰. با چشم و ابرو با دیگران سخن مگو.
۷۱. سخن گفته شده را تکرار مکن.
۷۲. از شوخی و مزاح خود کمتر کن.
۷۳. از خود و خویشاوندان نزد دیگران تعریف مکن.
۷۴. از پوشیدن لباس و آرایش زنان پرهیز کن.
۷۵. از خواسته های نابجای زن و فرزندان پیروی مکن.
۷۶. حرمت هر کس را در حد خود نگاه دار.
۷۷. در بد کاری با اقوام و دوستان همکاری مکن.
۷۸. از مردگان به نیکی یاد کن.
۷۹. از خصومت و جنگ افروزی جدّا پرهیز کن.
۸۰. با چشم احترام به کار دیگران نگاه کن.
۸۱. نان خود را بر سفره ی دیگران مخور.
۸۲. در هیچ کاری شتاب مکن.
۸۳. برای جمع آوری بیش از حد مال و ثروت حرص مخور.
۸۴. به هنگاه خشم شکیبا باش و سخن سنجیده بگو.
۸۵. از پیش دیگران غذا و میوه بر مدار.
۸۶. در راه رفتن از بزرگان پیشی مگیر.
۸۷. سخن و کلام دیگران را قطع مکن.
۸۸. به هنگام راه رفتن جز به ضرورت چپ و راست خود را نگاه مکن.
۸۹. در حضور مهمان بر کسی خشم مگیر.
۹۰. مهمان را به هیچ کاری دستور مده.
۹۱. با دیوانه و مست سخن مگو.
۹۲. برای کسب سود و دوری از زیان آبروی خود را مریز.
۹۳. در کار دیگران کنجکاوی و جاسوسی مکن.
۹۴. در اصلاح میان مردم هیچ گاه کوتاهی مکن.
۹۵. ادب و تواضع را هیچگاه فراموش مکن.
۹۶. با خداوند صادق و با مردم با انصاف باش.
۹۷. بر آرزو ها و خواسته های خود غالب باش.
۹۸. خدمتکاری بزرگان و همکاری با مستمندان را فراموش مکن.
۹۹. با بزرگان با ادب و با کودکان مهربان باش.
۱۰۰. با دشمنان مدارا کن و در مقابل جاهلان خاموش باش.
۱۰۱. در مال و مقام دیگران طمع مکن.
۱۰۲. از رفت و آمد و مال و مرام و مسلک خویش کمتر بگو.
۱۰۳. بجز خداوند هیچ کس و هیچ چیز را فرمانروا و فریادرس خویش مشمار.
۱۰۴. عمر و روزی با حساب و کتاب است، پس مترس و طمع مکن.
۱۰۵. عمر را برای عمل و عبادت و پاکی و پرهیزکاری غنیمت بدان.
۱۰۶. اگر بهشت را می طلبی از فساد و ستم و گردن کشی پرهیز کن.
۱۰۷. سرچشمه ی زشتی ها را دنیا پرستی و مستی و نادانی بدان.
۱۰۸. بجز در حق و راستی بندگان خدا را بندگی و فرمانبری مکن.
۱۰۹. خود را با ستم سلاطین شریک مگردان.
۱۱۰. دنیای دیگر را به دست فراموشی مسپار.